تیمور لنگ از زابلی ها می ترسید ! ! !


تیمور لنگ مردی شجاع و قدرتمند بود و نیازی به دورغگویی برای هیچ قومی نداشت

زمانی که با سیستانی ها مواجه شد او که خود را بلند قامت می دانست در برابر آنها کوتاه قامت بود

او از طریق فردوسی با زابلستان(شهر سوخته ) آشنا شده بود و آرزو دیدن آنجا را داشت


تیمور پرسید : آیا فقط  تو وپسرانت بلند قامت هستید یا در سیستان همه این طور بلند قامت هستند؟ مرد گفت: در زابلستان همه این طور می باشند آنجا مملکت مردان ایران است.


تیمور لنگ با 3000 نیرو آماده به رزم راهی زابلستان شد
من(تیمور لنگ) که نام ایران را از زبان پیرمرد زابلی شنیده بودم می خواستم بروم و ایران را ببینم

تیمور زمانی که به زابلستان رسید به شاه زابل گفت :


ای سالار زابلستان! من فقط برای دیدن کشور تو بدین جا آمده ام. او مرا به خانه اش دعوت کرد، در حالی که می تاختیم از دریای هامون به سوی شهر رفتیم.

تیمور می گفت :
فردوسی در اشعار خود از یک رستم نام برده بود و من در زابلستان(شهر سوخته) هزاران رستم دیدم!

او پس از چند روز بودن در زابلستان از ان شهر رفت و بعد ها دوباره به سیستان برای تصرف حمله کرد



حاکم سیستان بر ایشان تاخت و ، پاشنه پای راست و شانۀ راست تیمور مجروح شد. و دو انگشت آخر همین دستش نیز از ضربت شمشیر جدا گردید. چون نقص پایش به هیچ دارو و مرهم بهتر نشد و دائم می لنگید، «تیمور لنگ» لقب گرفت.

سیستانیان تیمور را لنگ کردند تیمور که وحشی و قدرتمند بود در برابر پهلوانان سیستان هیچ نبود

تیمور لنگ فرار کرد !

و بعد ها روسیه و عثمانی و چین را فتح کرد

و دگر بار جرئت حمله به سیستان را نداشت و از پهلوانان سیستان می ترسید

تیمور لنگ که جنگجویی خونخوار بود به هیچ وجه پس از ناقص  شدن پایش توسط زابلی ها 

به سیستان حمله نکرد (حتی در اوج قدرتش)